در اینجا ما به مختصری از زندگی برادر ویلیام ماریون برانهام اشاره خواهیم کرد. تنها نگاهی خواهیم داشت به خدمتی که در سرتاسر جهان شناخته شد ولی برای دنیا ناشناخته بود.
زندگی و خدمت ویلیام برانهام
1- او متولّد بورکسویل کنتاکی بود. در روز ولادت او (ششم آپریل 1909) ستون آتش وارد کلبهی آنان شد و به مدّت دو روز بالای گهوارهای که ویلیام برانهام کوچک گذارده شده بود قرار گرفت. این تائیدی بود از دعوت خدا در زندگی این نوزاد.
2- برادر برانهام تاجائیکه به یاد میآورد،رویا دریافت میکرد و هیچ رویایی مربوط به وقایع آینده نبود که درست به همانصورت که دیده بود واقع نشده باشد.
3- در سن سه سالگی وقتی که از زیر یک درخت سپیدار عبور میکرد صدایی ار درون یک گردباد با او صحبت کرد. صدا گفت: “هرگز سیگار نکش، مشروب ننوش و بدنت را به هیچ طریقی آلوده نساز، چون وقتی بزرگتر شوی کاری هست که باید انجام دهی” او که وحشت کرده بود، جیغ زنان به سمت خانه دوید و به مادرش گفت که یک مرد از درون درخت با او صحبت کرده است. بعدها در طول زندگی خود (1946) او فرشتهای را که صدایش را شنیده بود رودررو ملاقات کرد.
4- ویلیام برانهام در یک خانوادهی روحانی رشد نکرده بود. پدر او غالباً قاچاق ویسکی انجام میداد. در تمام دوران جوانی او تحت فشار این بود که همشکل استانداردهای جامعه مانند سیگار کشیدن، نوشیدن مشروب و این قبیل موارد بشود. امّا هربار که اقدام به نوشیدن مشروب یا استعمال سیگار میکرد صدای عجیب آن باد را میشنید و حضور یک وجود نادیده را احساس میکرد.
5- دوبار مخاطب ستارهشناسان قرار گرفت (یکبار در خیابان و یکبار در اتوبوس) که میخواستند به او بگویند او با یک نشانه متولّد شده است. یکی از آنها به او گفت که میتواند ببیند نوری او را دنبال میکند. بعدها توانست بهتر روحی را که آن ستارهشناسان و مدیومها را تحریک میکرد را بشناسد و هرجا که میرفت آن را نهیب میزد. امّا در کتابمقدّس میبینیم که این همین روحها بودند که از جانب خدا بودن خدمت عیسی و پولس را تشخیص دادند، درحالیکه رهبران مذهبی آن را از جانب شریر میدانستند.
6- در سن چهاردهسالگی بطور تصادفی توسط یکی از کسانیکه برای شکار همراه او رفته بود از ناحیهی پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در طول انجام عمل جراحی اورژانسی او خون زیادی از دست داد. در طول این مدّت او رویایی از ملکوت و جهنّم دید. او به یاد میآورد که برای رحم و بخشش خدا فریاد میزد. خدا با محافظت از عطا و خدمت او، جان او را حفظ کرد.
7- در سن نوزدهسالگی، ویلیام برانهام به جستجوی خدا پرداخت و تجربهای با او دریافت کرد. این اتّفاق در یک انبار هیزم رخ داد. خدا به شکل یک صلیب نورانی نازل شد. شادی نجات در جان او لبریز شد و خدا بدو آرامی بخشید.
8- در سال 1933 بود که درحالیکه او داشت نو ایمانان را تعمید میداد یک اتّفاق خارقالعاده و مستند شده رخ داد، درحالیکه او داشت هفدهمین نفر را در برابر دیدگان بیش از 4000 نفر تعمید میداد، یک ستارهی مشتعل و چرخان با صدای باد که برای همه قابل شنیدن بود از آسمان پدیدار شده و بالای سر برادر برانهام قرار گرفت، صدایی از درون این ستون آتش شنیده شد که گفت: “همانطور که یوحنّای تعمید دهنده بعنوان پیشرو آمدن اوّلیهی مسیح فرستاده شد، پیغام تو نیز پیشرو آمدن ثانویهی مسیح خواهد بود” که تمام این وقایع ریشهی کتابمقدّسی دارند.
9- در ژوئن سال 1933 خدا هفت رویای عمده مربوط به وقایع جهان، اختراعات، آمریکا و چیزهای دیگر نشان داد که تا به امروز جریان دارد.
10- سالها گذشت و ویلیام برانهام خدای خود را خدمت نمود، عیسای مسیح را آشکار کرد، به بیماران خدمت کرد و گناهکاران را از طریق “رویاهای آشکار” (اوّل سموئیل 3 : 1 ) به توبه دعوت مینمود. ولی هنوز، خدمت او برای خود او یک راز بود. چرا خدا چنین خدمتی را به فردی ساده از جنگلهای دورافتادهی کنتاکی مانند او “سپرده بود”؟ دلیل ظهور ستون آتش در تولّد او چه بود؟ چرا او رویا میدید (از وقتیکه هفت ساله بود)؟ چرا صدایی از درون گردباد شنیده بود؟ چرا ستون آتش در 1933 وقتی او داشت تعمید میداد ظاهر شده بود؟ چرا خدا خدمتی را به او سپرده بود که قابل مقایسه با انبیای عهد عتیق بود؟
خوب، آنروزی که خدا فرشتهای را بفرستد تا به برخی از سوالات خادمش پاسخ بدهد داشت فرا میرسید. در 6 ماه مِی 1946، درحالیکه داشت از زیر یک درخت افرا در حیاط خانهی خود عبور میکرد وزش باد شدیدی را در نوک درخت احساس کرد، به نظر میرسید که درخت تکّه تکّه خواهد شد. تحت تأثیر این حس او به روی زمین افتاد. همسر او به سمتش دوید. درحالیکه داشت بلند میشد تا سرپا بایستد گفت: “برای مدّت بیش از بیست سال است که نمیتوانستم این خدمت یا خودم را درک کنم. نمیتوانم اینگونه ادامه بدهم. باید بدانم که تمام اینها به چه مفهومی است.” او کتابمقدّس خود را برداشت و همسر و فرزندش را ترک کرده به یک غار رفت تا دعا کند و درک این امور را از خدا بطلبد. او مصمّم بود که تا درک این چیزها را دریافت نکرده غار را ترک نکند.
درحدود یازدهمین ساعت در غروب، ستون آتش وارد جایی که او در غار نشسته بود شد. سپس او صدای قدمهایی را شنید، و در نوری که در درون غار میتابید، یک فرشته گام برداشت. برادر برانهام بسیار ترسان شده بود. ولی فرشته به آرامی گفت: “ترسان مباش، من از حضور خدای قادر مطلق فرستاده شدهام تابه تو بگویم که زندگی خاص تو و راههای سوء تعبیر شدهی تو برای این بوده که نشان دهد که خدا تو را فرستاده تا عطای شفای الاهی را برای مردم جهان ببری. اگر صادق باشی و مردم را براین داری که به تو ایمان داشته باشند، هیچ چیز، حتّی سرطان نمیتواند دربرابر تو بایستد. “
11- فرشته او را به کتابمقدّس ارجاع داد و گفت که او نیز مانند موسی باید دو نشانه دریافت کند، یکی از آنها ایمان خود نبی را قوّت میبخشد درحالیکه دیگری نشانهای از آمدن ثانویهی مسیح میباشد. اوّل، به او نشانی در دست داده شد، این توسّط هزاران نفر آشکار گشته است. نشانهی دوّم، در روح، توانایی دانستن اسرار دل و مشکلات جسمانی افراد خواهد بود. این نشانه نیز توسّط هزاران نفر دیده شده است. از آنجاییکه این توانایی تنها متعلّق به یک نبی است، این یک نشانهی قطعی از بازگشت ثانویهی مسیح بهزودی میباشد.
12- منبع ذکر شده در ابتدای این مقاله “مردی از جانب خدا”، جزئیات بسیاری را دربارهی آشکار شدن قوّت خدا در جلسات برگزار شده در آفریقا و هند در اختیار شما میگذارد. یکی از شاهدین روایت میکرد که، شاهد بودن به چنین خدمتی مانند این است که دوباره داریم در دوران کتابمقدّس گام برمیداریم. خود خداوند ما زمانیکه در جسم و بر روی زمین بود چنین خدمتی را انجام داد.
13- پنج مورد اثبات شده وجود دارد که تائید میکند مردگان در طول خدمت او به حیات بازگشتند.
14- در 28 فوریه 1963 بود که هفت فرشته وقتی که او برای شکار با گروهی از برادران به کوهستان سانست در نزدیکی توسان آریزونا رفته بود بر برادر ویلیام برانهام ظاهر گشتند. درست چند ماه قبل خدا در رویا به براد برانهام این ملاقات توسط فرشتگان را نشان داده بود. برای برادر برانهام این شبیه یک انفجار به نظر میرسید، او به کلیسای خود گفت که رویا را یادداشت کنند و درست دوماه بعد این رویا تحقّق یافت.
برادر برانهام وقتی که در کوه بود خم شده بود تا خار و خاشاک را از پاچهی شلوارش بزداید، وقتی این کار را کرد صدای انفجار مهیبی را از سمت جنوب شنید که کوه را خرد کرده و تخته سنگها از شیب کوه سرازیر شده و سنگریزهها در همهجا پراکنده شده بودند. ابتدا فکر کرد که یکنفر به او تیراندازی کرده است. سپس، هفت فرشته در ابر در هیئت یک هرم به سرعت نور به سمت او آمدند. یکی از فرشتگان به او گفت که به کلیسای خود در جفرسنویل ایندیانا برگردد، چون زمان بازگشایی هفت مهر مکاشفه 5،6 و 8 فرارسیده است که این مکاشفهی سرّ هفت رعد مکاشفه 10 میباشد که یوحنّا از مکتوب کردن آن منع شده بود.
درست در همان زمان و همان روز که این امر واقع شد، ابری در آسمان ظاهر شد، این ابر در ارتفاع 26 مایلی زمین و به قطر سی مایل تشکیل شده بود که بر اساس حقایق علمی، در بخشی از اتمسفر بود که هرگز هیچ ابری تشکیل نشده بود. تصاویر زیادی از این “ابر” گرفته شد. مجلهیLife Magazine در تاریخ 17 مِی 1963 چهار تصویر از این ابر را منتشر کرد. مجلّهی Science در 19 آپریل 1963 نیز تصویر این ابر را بر روی جلد مجلّه منتشر نمود. یک اثبات دیگر از “خدمت ایلیا” که فرستاده شد تا پیشرو آمدن ثانویه عیسی مسیح باشد.
15- در مارچ 1963 برادر برانهام به شرق بازگشت تا هفت مهر را موعظه کند. از هفدهم تا بیستوچهارم آن ماه برادر برانهام بر روی موضوع هفت مهر موعظه کرد و تعلیم داد. او چیزهایی را تعلیم داد که قبلاً هرگز از آن اطلاع نداشت. درحقیقت طوری تعلیم داد که برخی تعالیم گذشته را اصلاح نمود. هرروز وقتیکه او در انتظار خداوند بود، ستون آتش ظاهر میشد و از درون ستون آتش صدای خداوند به او تکلّم کرده و به او محتوای دقیق مهرها و آنچه را که رعدها (مکاشفه 10 : 1 – 7 ) اعلام کردند را میگفت. “خداوند چنین میگوید” از دهان یک نبی دوباره یه این نسل یعنی نسل آخر بازگشت زیرا همه چیز بر طبق کلام خدا درحال تحقّق است.
برادر برانهام هرگز بدنبال تمجید انسانها نبود. او هرگز بدنبال برنامههای تبلیغ مذهبی که از نظر مالی مردم را تحت فشار میگذارد نبود. اوشخصاً مبالغ زیادی از هدایایی را که ثروتمندان تمایل داشتند در ازای دعا کردن برای عزیزانشان به او پرداخت کنند را رد کرد.در تمام طول خدمتش اجازه نداد که مدیر سفرهایش درخواست پول از کسی بکند. او کسی بود که به آنچه موعظه میکرد عمل مینمود.
از شما میخواهیم جداً به آنچه که برای شما عنوان کردیم فکر کنید. کلام خدا را به شما یادآوری میکنیم که میگوید: ” آنکه نبیای را به اسم نبی پذیرد، اجرت نبی یابد” یعنی هرآنچه را که خدا بخواهد از طریق او برای قوم بریزد، آنچه که به ایمان از آن شماست.
یک نکتهی دیگر برای کسانیکه هنوز از پذیرش یک نبی برای امّتها سرباز میزنند. خدا این کار را انجام داد، نمیتوان این را از کتب تاریخ پاک کرد، و خدا حقیقتاً یک نبی را به سمت امّتها فرستاد. خدا کلام خویش را با به تحقّق رساندن آن تفسیر نموده است، حال، فقط ایمان را میطلبد.